خدایا شکرت بخطر تمام زیبایی های این صبح تابستانی .
امروز یکشنبه است و من بیدارم تا تو را شکر کنم و روز را با یاد در کنار خانواده مهربانم روع کنم . من بعد گوش کردن به لایو اقای کلانتری و نوشتن وبلاگم و خواندن بقیه کتاب کارهایم را طبق روال کاری ام انجام دادم . کمی درس خواندم حدود 45 دقیقه .
ساعت 7 کمپ شروع شد . عالی بود .
ساعت 8 صبحانه را آماده کردم .
من گیاهخوارم . به همین دلیل اسموتی گلابی وهویچ و سیب خوردم .
سعی می کنم برای شما از اسموتی های خوشمزه ام هم بگذارم .
در آشپزخانه کار کردم، البته 50 دقیقه ایت مابین کتاب هم خواندم ، از روش پومودرو که در کمپ کتابخوانی یاد گرفته بودم .
ساعت 11 با طاها قسمت دوم سریال بی گناه را دیدم . خیلی خوب بود .
ساعت 1.45 وقتی همسرم امد نهار خوردیم .
طبق معمول کمی استراحت کردیم و کمی میوه خوردیم.
وقتی همسرم رفت ، من و طاها کتاب های اتاقش را لیست کرد یم تا آنهایی را که ندارد بخریم .
طاها چند بازی در گوشی اش نصب کرد .
من هم چند کتاب عالی و خوب از کتابخانه ام پیدا کردم که آنها را معرفی می کنم .
کتاب خانه ام حدودا 800 جلد کتاب دارم بغیر از کتاب های طاها .
تصمیم دارم که لیست کتاب هایم را هر روز 10 تا 20 تایش را بنویسم .
سعی می کنم از فردا دوشتبه هر روز یک لیست بنویسم .
فکر کنم خیلی خوبه ، یک دوره برای خودم ، یک جابجا کردن و و گرد گیری و تمیز کردن هم میشه .
خدایاشکرت .
طاها ساعت 6 کلاس زبان رفت ، من هم در این زمان سریال هندی رویای شیرین جوانی را دیدم . کمی هم نوشتم، آنقدر مشغول بودم که گذشت زمان را متوجه نشدم ،یکهو دیدم طاها آمد.
تصمیم دارم از فردا علا وه برلیست کتاب هایم ، یکسری جملات مبت و انرژی بخش هم بنویسم .
طاها تمرین هایش را نوشت و من فرامرز هم فیلم دیدیم و کمی نوشتم.
ساعت 11 خوابیدم